آواز برآوردن خر. بانگ کردن درازگوش، آواز خر دادن. ادا کردن صوت خر را. نهیق. غان غان. رجوع به عرعر شود، کنایه است از بدآواز خواندن. (فرهنگ لغات عامیانه)
آواز برآوردن خر. بانگ کردن درازگوش، آواز خر دادن. ادا کردن صوت خر را. نهیق. غان غان. رجوع به عرعر شود، کنایه است از بدآواز خواندن. (فرهنگ لغات عامیانه)
دور شدن ناگهانی و با سرعت زیاد از موضع خطر، دور شدن از دسترس و نظارت کسی، کنایه از تن ندادن و تسلیم نشدن در برابر کار یا وضعیتی مثلاً فرار از خدمت سربازی
دور شدن ناگهانی و با سرعت زیاد از موضع خطر، دور شدن از دسترس و نظارت کسی، کنایه از تن ندادن و تسلیم نشدن در برابر کار یا وضعیتی مثلاً فرار از خدمت سربازی
گلوی حیوانی را بریدن ذبح کردن: مرغ را غرغر کرد. زیر لب از روی خشم و ناراختی سخن گفتن غر زدن: زود برگشت آن جعل از بوستان رفت و غرغر کرد پیش دوستان. (بهار)
گلوی حیوانی را بریدن ذبح کردن: مرغ را غرغر کرد. زیر لب از روی خشم و ناراختی سخن گفتن غر زدن: زود برگشت آن جعل از بوستان رفت و غرغر کرد پیش دوستان. (بهار)